نقطه . سه

آه ... 

 

نمی کشم. 

 

فقط نرو ! 

 

فقط نگذار گناهکار تر از این شوم! 

 

نگذار سرم را میان دستانی نگه دارم که بوی گناه می دهند. 

 

نگذار کفر بگویم. . .

 

فقط نرو .

نقطه . دو

 

هراس شب و ... نبودن هایت... 

 

چه شبی را سر میکند... 

 

بیچاره دلم... 

 

نقطه . یک

 

در این حصاری که خود را پیچانده ام در آن...هیچ حسی نیست! 

 

به کجا می توانم بیندیشم ُ وقتی ذهنم هیچ نبضی ندارد ؟! 

 

احساسم سرشار از تهی اند و ... 

  

پس افتاده ام .