دلم می خواهد یک دیوار بکشم از این طرفِ دردهایم تا آن طرفِ . . .
تا حداقل بدانم اینجا واقعا راهی برای عبور نیست !
حتی دیگر از گفتن کلمه خـ َ سـ تـ ـه اَ مـ ، خسته ام .
انگار در یک قوطی کبریت حبس شده ام . . .
خدایِ دِ دِ دِ لِ من کجاست ؟!
نمی دانم من از او پنهان شده ام یا او از من ؟!
من همینجایم. . . بی چون و چرا . . . در تنهایی و سکوت به سر می برم . . .
این بار با تمام وجودم می خواهم از تو . . .
هوای مرا بیش از این داشته باش مهربان .
سلام
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
روزها رفت ولی یاد تو کمرنگ نشد /
سال ها رفت و دل ساده ی من سنگ نشد /
ذهن من بستر صد خاطره با یاد تو بود /
نامت از صفحه ی این خاطره کمرنگ نشد . . .
سلام دوست
خواندمت
و
خوشم آمد
بهترین ها برای تو و آنان که دوستشان داری
چرا خصوصی؟؟
چیپس،موسیر
سیگار ..
شراب
شما هم دعوتی
سلام نقطه جانان. توام دردمندی که ! هیییی!
قورتم میشه دادش ینی ؟؟
نبلتمـــــــ من !!
مشت میکوبم بر در
پنجه میسایم بر پنجرهها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمدهام، از همه چیز
بگذارید هواری بزنم،
-آآآآآآی!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!
من به دنبال فضایی میگردم،
لب بامی،
سر کوهی،
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
آه!
میخواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد.
من هوارم را سر خواهم داد،
چاره درد مرا باید این داد کند.
از شما خفتهء چند،
چه کسی میآید با من فریاد کند؟