دلم می خواهد یک دیوار بکشم از این طرفِ دردهایم تا آن طرفِ . . .
تا حداقل بدانم اینجا واقعا راهی برای عبور نیست !
حتی دیگر از گفتن کلمه خـ َ سـ تـ ـه اَ مـ ، خسته ام .
انگار در یک قوطی کبریت حبس شده ام . . .
خدایِ دِ دِ دِ لِ من کجاست ؟!
نمی دانم من از او پنهان شده ام یا او از من ؟!
من همینجایم. . . بی چون و چرا . . . در تنهایی و سکوت به سر می برم . . .
این بار با تمام وجودم می خواهم از تو . . .
هوای مرا بیش از این داشته باش مهربان .
دست بردار . . .
چه می خواهی از جانِ این بدبختِ فلک زده ؟!
او دلش بارانی تر از من و توست . . .
دست بردار از این آسمان . . .
باید دور شوی . . .
خیلی دور . . . . . . . . . . .